سرماخوردم و بشدت دارم با قرص جلوشو میگیرم
دوس ندارم از پا بندازتم لعنت به ویروس سرماخوردگی که بدنم در برابرش ناتوانه😞
اینقدر این جمعه دلگیره که حد نداره تئاتر رفتم هات چاکلت درست کردم بافتنی کردم ولی باز حالم خوب نشد که نشد
بعداز مدتها همسایه روبروییمون یه خانواده کم جمعیت ولی پررفت و آمد و شلوغ هستند از اوناییکه صدای آهنگ و بچه هاشون بلند و تا وسط خونه ات میپیچه من هرگز همسایه این مدلی نداشتم ... تجربه جدیدیه
برای ۲۷کودک بد سرپرست به کمک دوستانم جشن گرفتم در این اوضاع و احوال اقتصادی هرکی هرچی در توان داشت گذاشت
دونفر اومدن نون محلی توموشی پختن
یکی کپسول و گاز آورد
یکی کیک پخت
دونفر کاپ کیک پختن
دونفر هدیه برای مربیها اماده کردند
یکنفر پول روغن داد
یکنفر مهیاوه آورد
یکنفر بخرج خودش سفره مهرگان چید
هدیه ها رو یک تولیدی متقبل شد که کمتر پول بگیره
آرد رو یکنفر از روستا به ما رسوند
برای فیلمبرداری و عکاسی دوستم اومد
مجری از کانون پرورشی اومد
خانم شاعر برامون از مهرگان گفت
قصه های ریتمیک رو آقای قصه گو گفت
دوتا بند موسیقی داشتیم
برای مهمونا پیکسل آماده کردم پک آجیل دادم بهشون
گفتم هدیه با خودشون بیارن هدیه ها رو معاوضه کردم بینشون
یک خیر برای خیریه مایحتاجشونو خرید کرد
قبل جشن طوفان اومد و بعدش حیات رو شستیم اما جشن روبرای دل این بچه ها برگزار کردیم
دست تنها همه هدیه ها رو بسته بندی کردم دعوتنامه برای همه مهمونا ساختم با دوستام آجیل خریدم و بسته بندی کردم و بعدش یه آخیش بلند گفتم