قرص بخور نمیخورم

فیزیوتراپی نمیرم

بخواب نمیخوابم حتی یکساعت

پاهات نباید ۲۴ساعت از تخت آویزون باشه دلم میخواد

ولی منو ببرید دکتر

دکتر همه اینا رو گفته تو دکتر غلط کردین

روز عاشوراست مادرم وایساده وسط خونه به جیغ زدن چون پادرد داره پدرم هم رفته خونه ی روستا و تلفنش رو جواب نمیده مادرم تمام عقده هایی که از من داره رو سرم خالی کرده

دیشب تا صبح نه خودش خوابیده و نه گذاشته ما بخوابیم

دنبال غلام حلقه به گوش میگرده که مو به مو دستوراتشو اجرا کنه

دیسک کمر خفیف دارم و نمیتونم به فرمانش باشم

خلاصه اونقدر بحث در گرفت که اسن.پ گرفتم و برگشتم خونه خودم و بهش گفتم حق نداری بهم زنگ بزنی

اینهمه کرایه میدم و از کارم میگذرم که بیام ور‌دلت و تو بگی‌ این دختر دشمن منه

خسته ام