خاله ای دارم که خودش و تک تک بچه هایش بجز انرژی منفی هیچ چیز در وجودشان نیست آنقدر حب و بغض دارند و انقدر حسرت زندگی دیگران و حرص و جوش که هریک یا به بیماری مبتلا شده و یا در زندگی خیر ندیده اند
هر بار مادرم اظهار دلتنگی میکند و به خاله ام زنگ میزند خاله ام خبر فوت یکی از اقوام را میدهد و بعد از شنیدن خبر فوت زندگی ما جهنم میشود هربار مادرم میگوید میخواهم به مراسم بروم و از مراسم هم معمولا ماهها گذشته و مادرمم که دو قدم راه نمیتواند برود
هربار میگوید اقوامم مرده و منم میخواهم همراهشان بمیرم میروم خودکشی میکنم و این داستانها
ایندفعه برادر ِ زندایی ام مرده و گویا خواستگار مادرمم هم بوده دیگر خودت بدان چه فاجعه ای داریم برای یکماه
من واقعا دیگه کم آوردم دیروز رفتم کارای نظافتی مادرمو انجام دادم دو روز پیششون بودم و بهش همش گفتم مثل یک زن قوی خودت کاراتو انجام بده
امروز رفته به برادرم زنگ زده گفته که خواهرت گفته تو نمیتونی کاراتو انجام بدی
مادرم به برادرم گفته میخوام برم خودکشی کنم
واقعا معنی جمله ی مثل یک زن قوی کاراتو خودت انجام بده یعنی تو نمیتونی کاراتو انجام بدی؟